رادمان فخاریرادمان فخاری، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

بنام خداوند مهربان.می نویسم برای پسرم رادمان

رادمان وپسر خاله جدید

سلام.یازده روز پیش صاحب یه پسر خاله جدید شدی اسمش هست شایان. اولین باری که شایان رو دیدی بخاطر زردی زیر مهتابی بود میگی مامان شایان چرا لخت خوابیده عینک آفتابی زده. دفعه بعد که رفتیم خونه خاله شایان لباس پوشیده وزیر مهتابی نیست میگی عینک آفتابیش کجاست؟میگم مامان شایان کیه میگی مادر جونش .البته دفعه بعد که پرسیدم گفتی خاله زینب. چند روزی هست بد احوالی اولش فکر میکردم سرما خوردی یکم تب داشتی وابریزش بینی ولی از دیروز همش میگی دلم درد میکنه.میگم مامان چرا دلت درد میکنه؟میگی بخاطر اینکه چیزی نخوردم درد میکنه. امروز صبح زود بلند شدی میگی مامان دلم درد میکنه شربت   pink بده بخورم خوب بشم(منظورت شربت سرما خوردگی که صورتی رنگ هست)میگم شما...
21 دی 1391

رادمان وموسیقی

همینطور که همه ی بچه ها علاقه خواصی به موسیقی دارن شما پسر گلم رادمان عزیزم به گوش دادن ترانه وآهنگ علاقه داری جدیدابا ترانه ها زمزمه میکنی وبعضی از ریتما رو تقلید میکنی وبا دهن اجرا میکنی بعضی وقتها انقدر شبیه خودش اجرا میکنی که حسابی تعجب میکنم که چقدر دقبق شدی وگوش دادی......به فکر افتادم که بهتره گوشتو با ترانه های شاد مناسب سنت پرکنیم تا ترانه های که مرتب از ضبط صوت ماشین یا تلویزون پخش میشه.دنبال یک سری سی دی خاص وقشنگ بودم.خیلی تو اینترنت واینور وانورگشتم تا رسیدم به ترانه تیتراژ کارتون های بیست سال قبل یعنی درست زمان کودکی خودم،اولین ترانه ای که دانلودکردم ترانه علی کوچولو بود که باشنیدنش اونقدر هیجان زده بودم که اندازه نداشت.بعد هاد...
20 آذر 1391

این روزهای مامان ورادمان

سلام.به پسر گلم ودوستای مهربون.اینروزها یعنی روزهای اخر پاییز  برای من وشما یک حال وهوای دیگری داره.با سرد شدن هوا بابا بیشتر پیشمون هست هر چند که این چند روزبه خاطر تعمییر خونه یکمی گرفتار هست ولی در کل بیشتر می بینیمش.هفته ای دو روز میریم کلاس مفاهیم ریاضی که تو یک پست جدا انشالله تو فرصت مناسب راجع به کلاس مینویسم.از بیشتر خونه بودنمون استفاده کردم وبه طور جدی پرژه از پمپرز گیری رو شروع کردیم احساس کردم که دیگه اگه بیشتر از این بگذره شاید دیگه خیلی دیر باشه وبه طور جدی تصمیم رو گرفتم الان سه دوز هست که دیگه پمپرز نمیشی بعد از اتمام پرژه حتما بازم مینویسم از نتیجش میدونم که موفق میشیم فقط یکم صبوری لازمه.دیگه کم کم دارم به بد غذایت عا...
20 آذر 1391

رادمان وشهرزاد

سلام.دیروز شماره جدیدمجله شهزاد به دستم رسید.   حسابی غافلگیر شدم اصلا باور نمیشد عکس رادمان توی این شماره چاپ شده بود.شاید کمتر از یک ماه باشه که عکسشو فرستادم چقدر زود چاپ شد.اصلا نمیدونستم بدستشون رسیده یا نه .واقعا غافلگیر شدم.شهرزاد عزیز یک دنیا ممنون. ...
16 آذر 1391

رادمان وخرابکاری

چند روز پیش از غفلت من وبابای استفاده کردی وروی دیوار نقاشی کشیدی اونم با ماژیک  این اولین نقاشی شما روی دیوار بود.مامان حسابی از دستت عصبانی شد اخه من دیوار رنگ نشده وگچی رو با چی پاک کنم. ...
10 آذر 1391