رادمان فخاریرادمان فخاری، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

بنام خداوند مهربان.می نویسم برای پسرم رادمان

یادش بخیر

  یادش بخیر حس بعد از آخرین امتحان سال و شروع تابستون و یادش بخیر عصر ۳۱ شهریور و همه خاطره هایی که جلوی چشامون بود…   دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادی، یه نفر میومد و بهت میگفت: با من دوست میشی؟؟؟   یادش بخیر، پشت دفترای قديمي مدرسه؛ آدمک چارخونه روی تخته سایه: "تعلیم و تعلم عبادت است" ...   تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن…   وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم…   همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا بب...
1 مهر 1391

برای تو

تصمیم گرفتم از این به بعد قلم وبلاگو تغییر بدم وروی صحبتم با گل پسرم باشه احساس کردم وقتی بزرگ بشه و وبلاگشو بخونه اینجوری لدت بیشتری ببره.فقط برای تو مینویسم نازنینم.
25 تير 1391

مادر که باشی...

مادر که باشی عاشقی  وشاید عشقت بی انتظار واحمقانه باشد.مادر که باشی حساس میشوی با گریش میگریی وبا لبخندش میخندی مادر که باشی انتظار بهشت داری وقتی میشنوی بهشت به بهاست نه به بهانه میدانی که خونت بهاست نه بهانه. مادر که باشی حسرت می خوری که مادرند ولی تو را نمی فهمند میشوند داییه عزیزتر از مادر اصلاماد رکه باشی فقط مادری وهیچ تعریف دیگری نخواهی داشت تا دغدغه هایت را تعریف کنی.......
21 تير 1391

کودکی

روزهای کودکیمون رو به خاطر داریم.اون روزها  هیچ چیز به نظرمون پیچیده نمیرسید.تنها چیزی که به اون فکرمیکردیم مداد رنگی وشکلات عیدی بود.چیزایی که نمی دونستیم هیچ اهمیتی برامون نداشت.به چیزایی که احتمال داشت اذیتمون کنه بی توجه بودیم.اما هر چه سنمون بلاتر رفت نسبت به چیزاهای اطرافمان حساسیت بیشتری پیدا کردیم.متوجه شدیم هر روز مجبوریم گهنگران آدما ها واتفاقات مختلف باشیم. به هر حال باید یادمون باشه نگرشمون رو نصبت به خیلی چیزا عوض کنیم.هیچوت فکر نکنیم که این چیزها مسول احساسمون هستند .ویادمون باشه مثبت زندگی کردن اولین قدم برای خوشبختی هست.
21 تير 1391

هستی من

هستی ومن سرشارم از موسیقی لبخندت زنده ام بابرق نگاهت هستی ومن جان میگیرم با جانت ونفس میکشم با نفست تو فرشته ای ومن مادرت هستی همه امید من هستی مهم همین است وبس...
18 تير 1391

سفر

خیلی وقته که خسته ام...میخوام برم به یه سفر،سفری به زمان.جای که زندگی اونچه میخوام باشه.شاید خیلی پر توقع هستم .ولی کاش می شد رفت. کاش در قید وبند نرفتن ها ونشدن ها نبودیم. کاش میشد رفت...  
4 تير 1391

نفس

روزی هزار بار خدا رو بخاطرداشتن تو وطعم شیرین مادر شدن شکر میکنم.چقدر من خوشبختم برای داشتن تو. خدایا حافط خوشبختی ونفس من باش. نوروامیدزندگی من نمیدونم کی این نوشته ها رو می خونی ومن تا کی میتونم برات بنویسم.مخوام اینو بدونی که مامان به عشق تو ولبخند تو مینویسه وعاشقانه دوستت داره
1 تير 1391

دل نوشته های مامان

می بخشم کسانی را هر چه خواستند  بامن با دلم با احساسم کردند ....ومرا در دور دست خودم رها کردند پروردگارا به من بیاموز  اهی نکشم برای کسانیکه دلم را شکستند   خدا تو رو سپاس بخاطر دلخوشی زندگیم .همیشه نگهدارش باش.چرا که من بدون نفس می میرم. ...
1 تير 1391
1