خیلی وقته که برات ننوشتم خوب بعضی وقتها حسش هست وقتش نیست بعضی وقتها هم وقت هست حس نوشتن نیست خلاصه بلاخره امروز میخوام یه کوچولو برات بنویسم .با شروع پاییز و خنک تر شدن هوا ما هم سرحال تر شدیم وزندگیمون داره با نظم تر پیش میره ساعت خوابمون و بیدارشدمون یک کوچولو تغییر کرده و این جای بسی خوشحالی داره برای من .صبح ها در بعضی مواقع با بابا میری بیرون تا منم به کارام برسم .یکی از تفریحاتی که این چند روز حسابی ازش لذت میبری توپ بازی قبل از خواب بعد از ظهر وقبل از خواب شبه اونم با بابای مهربون وهر دوتون انقدر جیغ و دست و شادی میکنید و من با صدای شما غرق در خوشبختی میشم. فعلا کلاس زبان رو گذاشتیم کنار به چند دلیل ولی هر روز میگی برم کلاس زبان وش...