رادمان فخاریرادمان فخاری، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

بنام خداوند مهربان.می نویسم برای پسرم رادمان

چرا؟چی؟چطور؟

خوب مسلما منم مثل خیلی از مادرا از سوال زیاد پرسیدن و هی چرا ؟چرا ؟کردن مخصوصا بی مورد ش خسته میشم .همیشه دلم میخواسته این چرا گفتن ها باعث پیشرفت و اضافه شدن به معلوماتت بشه . داریم با هم کتاب میخونیم در مورد دندان و دندانپزشکی. من:شکلات وشیرینی زیاد برای دندون ضرر داره رادمان:ضرریعنی چی؟؟ یعنی تو خییلی بزرگ شدی و داری خستگی از تن من در میکنی. ...
18 فروردين 1393

رادمان و دوچرخه

امروز یعنی درست اولین روز زمستون  چرخ های کوچیک دوچرخت باز شدن و شما دوچرخه سواری رو یاد گرفتی ،خیلی زودتر از اونچه فکر میکردم. تصمیم داشتم سال دیگه چرخ های کمکی رو باز کنیم و فکر میکردن مدتها طول میکشه یاد بگیری ولی ظاهرا تو رو دست کم گرفتم  .همیشه بهت افتخار میکنم بزرگ مرد کوچک من ...
30 آذر 1392

کاش من کارگر بودم

وسایل بنایی گوشه حیاط گذاشته رفتی طرفشون و با حسرت میگی کاش منم کارگر بودم.منم گفتم شما انشالله مهندس بشی وبعد یاد آور شدم که می خواستی خلبان بشی بعد از چند روز میگی مامان من خلبان نمی شم چون وقتی میخوام هواپیما رو بلند کنم میترسم  پس من مهندس بشم بهتره.
9 آبان 1392