رادمان فخاریرادمان فخاری، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

بنام خداوند مهربان.می نویسم برای پسرم رادمان

اومدیم شیراز

شنبه صبح ساعت حدودا 5صبح حرکت کردیم به طرف شیراز که خوشبختانه بیشتر مسیر رو خواب بودی .بلافاصله رفتیم کلینیک دکتر بعد از کلی گشتن کلینیک رو پیدا کردیم ولی تعطیل بود حتی یه شماره تلفن  یابرنامه و ساعت کاری هم رو در نبود از اونجا رفتیم یکم خرید چند دست لباس پاییزه برای شما گرفتیم و رفتیم خونه تا بعد از استراحت کوتاه دوباره بیاییم کلینیک شاید بعد از ظهر کسی باشه جواب گوی ما.بعد از ظهر بازم رفتیم  کلینیک که خوشبختانه باز بود شما تو ماشین خواب بودی و من هم پیش شما موتدم بابا رفت برای انجام کاراش حالا باید یه سری تست و عکس از چشماش میگرفت که ببینه میشه چشماشو لیزیک کرد یا نه .حدود چهار ساعتی کار بابا طول کشید و شما طول این مدت تو ماشین خ...
10 مهر 1392

رادمان وسفر اصفهان

    سلام .پسرم منو ببخش که نمی تونم لحظه به لحظه خاطرات قشنگ کودکی تورو ثبت کنم زمان اونقدر زود میگذره وخیلی چیزا زودتر از اونچیزی که فکرشو میکنیم به دست فراموشی سپرده میشه . با عمو وعمه جون رفتیم مسافرت اونم اصفهان این اولین سفر شما به اصفهان بود .از وقتی متوجه شدی که میخوایم بریم اصفهان مرتب میپرسیدی کی میریم نصف جهان.خلاصه این که سفرمون نه روزه بود یک سفر کوتاه ولی پرخاطره اونقدر خاطراتش زیاد هست که اگه بخوام بنویسم چند صفحه میشه .خیلی بهمون خوش گذشت به جرات میتونم بگم بهترین سفر زندیگیم بود به چند دلیل که مهمترینش وجود تو وبابایی وهمسفرای خوب بود. واین هم رادمان در سفرش به اصفهان به روایت تصویر      ...
3 شهريور 1392
1