مهمونی وپارک
دیشب خونه باباجی افطار دعوت بودیم تو وبابا زودتر رفتیید ولی من کار داشتم دیر تر اومدمبعد از خوردن افطار بابایی که می خواست بره مغازه منم کاری برام پیش اومد اومدم مجتمع شما هم تو ماشین خوابت رفت برنامه خوابت کاملا بهم خورده.یه نیم ساعتی که خوابیدی بیدارت کردم اخه عزیزم اگه بیشتر بخوابی تا صبح بیداری خلاصه تا ساعت دوازده مغازه موندیم بعد من وشما رفتیم پارک حسابی بازی کردی ساعت یک ونیم بود که بابا اومد دنبالمون جلو مجتمع پیاده شدیم بازم منو شما تنهایی رفتیم بستنی خودیم خوب بابا کار داشت ساعت سه هم بابا کارش تمام شد برگشتیم خونه شما تو ماشین خوابت برد البته به سختی.بابا ومن سحری خوردیم والان هم دارم برای شما مینویسم.هنوز سرعت اینترنت خیلی پایینه ونتونستم عکس بزارم در اولین فرصت البته خدا کنه زودتر وضع اینترنت درست بشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی